نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه۵۳ : طالع

سلام پسرم  

میدونم که تا به حال اسم طالع بینی به گوشت نخورده ولی مطمئنم که وقتی بدنیا اومدی و بزرگ شدی بارها و بارها این اسم رو خواهی شنید . 

طالع بینی یعنی پیش بینی خصوصیات شخصیتی و اخلاقی و همچنین آینده و سرنوشت یک نفر رو از روی برج یا ماه تولد . 

نمیدونم چرا هرچی فکر می کنم نمیتونم بفهمم توی این دوره و زمونه چرا اینهمه آدم به این چیزها معتقد هستند و سفت و سخت قبولش دارند .  

شاید قرن ها پیش به خاطر کمبود علم ٬ ستاره شناس ها با بررسی ستاره و بروج میتونستند یک سری از رخدادهای طبیعی رو پیش بینی بکنن مثل خورشید و ماه گرفتگی و طوفان و غیره و چون مردم نسبت به این مسائل دانش کافی نداشتند با به وقوع پیوستن اون حوادث حقانیت دانشمندان رو باور می کردند . اما در تمام طول تاریخ انسانهایی بودند که از دانش و علم سوء استفاده کردند و به خاطر منافع مالی به مردم دروغ گفتند . 

طالع بینی هم به اعتقاد من یک دروغ بزرگه و هیچ جور توی کتم نمیره که ماه تولد یک انسان در سرنوشت و حوادث و خصوصیات رفتاری و اخلاقی و شخصیتیش تاثیر داشته باشه . 

مردم بطور فطری علاقه دارند یکنفر  حتی اگر شده باشه به دروغ بهشون در مورد آینده خبر بده و اینهمه سایت و کتاب طالع بینی و فالگیر و رمال هم دقیقا از همین علاقه فطری مردم برای پول درآوردن سوء استفاده می کنند . 

 

پسرم اگه همه چیز درست پیش بره تو خرداد ماه سال ۹۲ بدنیا میای . 

نه روز نه ماه نه فصل نه سال و نه حتی قرن تولد انسانها تاثیری در خلق و خو و شخصیتشون نداره . تو خودت باید مثل انسان رفتار کنی و رفتار و اخلاق خوب رو بیاموزی  

برای ستاره های آسمون بودن یا نبودن ما هیچ فرقی نداره پس مطمئن باش که نمیتونن اخلاق و رفتار ما رو تعیین بکنن .

  

 

نامه ۵۲ : دعای بارون

سلام پسرم 

اون قدیم ندیما که آدما توی روستاها زندگی می کردند و معنی و مفهوم شهرنشینی مثل الان نبود بیشتر مردم شغلشون کشاورزی و دامداری و زندگیشون شدیدا به عوامل طبیعی وابسته بود . وقتایی که خشکسالی می شد و بارون نمیومد مردم دست به دعا بر می داشتند و طلب بارون می کردند .مردم افرادی رو که دلهای پاک و قلبای مهربون داشتند و همیشه دعاهاشون مستجاب می شد رو دوست داشتند و بهشون احترام میذاشتن .  

دوره و زمونه عوض شد و مردم از روستاها اومدند به شهر و تا جایی که می شد از طبیعت فاصله گرفتند . فاصله که هبچ تا جایی که می شد به طبیعت آسیب زدند و خرابش کردند . بی فکری  مردم و بی لیاقتی حکومت ها دست به دست هم داد تا شهر ما بشه یک شهر زشت با یه آسمون سیاه . حالا دست ساخته های خودمون خرخره ما رو محکم گرفتن و فشار میدن و نمیذارن نفس بکشیم . حالا باید دربه در بگردیم دنبال آدمهای مستجاب الدعوه و دست به دامنشون بشیم تا با قلبای مهربونشون دعا کنند که شاید دوباره بارون بباره ... 

 

پسر گلم

حالا که نقشه های هواشناسی هم دروغگو شدند 

و هوای شهر مثل دل آدمبزرگهاش سیاه و کثیفه 

با قلب پاکت دعا کن که بارون بیاد  

اگه دستهای کوچیک و ناز تو رو به سوی آسمون بالا بره شاید

دل آسمون بلرزه و بگیره و بباره 

 

نامه ۵۱ : چی صدا کنم تو رو ؟

سلام پسرم ! 

شاید انتخاب اسم انقدری که من فکر می کنم سخت نباشه . به هر حال من و مامانت با هم به توافق نمی رسیم . هر اسمی که اون خوشش میاد من دوست ندارم و خودمم از هیچ اسمی انقدر خوشم نمیاد که انتخابش کنم .  

چند تا پارامتر برای انتخاب اسم مد نظرم بود : یکی اینکه حتما اسم فارسی باشه  و دوم اینکه یک بخشی باشه و نه چند بخشی و سوم اینکه معادل خارجیش هم موجود باشه . 

مثلا اسم خودم دانیال هر سه تا خاصیت بالا رو داره . 

به همین دلیل هر اسمی که مامانت انتخاب میکرد به دلیل مغایرت با یکی از خواص بالا رد می شد . تا اینکه خیلی اتفاقی من به اسم سینا برخوردم . به نظرم اسم خوبی اومد . هم ساده بود و هم فارسی و هم معادل غربی داره . این شد که با خوشحالی و ذوق به مامانت گفتم و مامانت هم با اینکه حس کردم زیاد خوشش نیومده قبول کرد . 

اما این ظاهرش بود . تو هنوز خانوم ها رو نشناختی پسرم ! 

 

دیروز خواهرم زنگ زد و هرچی تونست در مورد اسم سینا بد گفت و هزار دلیل و علت آورد که این اسم خوبی نیست . میدونی اینکه آدما از یه اسمی خوششون میاد یا بدشون میاد فقط بستگی به ذهنیت و خاطرات خوب و بدشون داره و کاملا سلیقه ایه . یعنی ممکنه خواهرم به خاطر ذهنیت بدش از این اسم خوشش نیاد و من به خاطر خاطرات خوبم این اسم رو دوست داشته باشم . 

دلیل اینکه ما تعجب می کنیم که چطور ممکنه یک پدر و مادر فلان اسم ضایع رو برای بچشون انتخاب کردند هم همینه . ما ذهنیت درستی از اون اسم نداریم درحالیکه پدر و مادر اون بچه ممکنه دوستش داشته باشند .  

 

به هرحال خواهرم انقدر از اسم سینا بد گفت که ذهنیت من هم خراب شد و حالا داریم دوباره دنبال اسم می گردیم . فکر می کنم مامانت خودش به خواهرم گفته که این حرفا رو بزنه . شایدم اشتباه می کنم .  

اینبار سر هر اسمی که هردومون توافق کنیم دیگه تغییرش نمیدم . چون دوست دارم از همین حالا اسمت رو صدا بزنم . آخه تو صدامونو  می شنوی و باید به اسمت عادت کنی . 

 

میدونی پسرم ؟ اسم تو هرچی که باشه برای من قشنگ ترین اسم دنیاست .  

پس تو نگران هیچی نباش و همه چیز رو بسپر به من  

قول میدم اسم خوبی برات انتخاب کنم . 

 

 

 

نامه ۵۰: جنین کونگ فو کار

سلام پسرم  

مامان جانت میگه که شما از این هفته دیگه باید شروع کنی به لگد زدن و شیطونی ولی خب تا الان که هیچ خبری نیست . این لگد زدن جنین در شکم مادر یک اتفاق بی نهایت جالب  و برای مادرها فوق العاده دوست داشتنیه . علتش هم اینه که اولین تلاش جنین برای ابراز وجوده و مادر برای اولین بار وجود یک موجود واقعی رو در درونش حس می کنه و خب این لذتبخشه . 

درکش برای من که مرد هستم و کسی که این حس رو تجربه نکرده سخته . 

هر وقت در مورد لگد زدن کودک صحبت میشه یاد اون صحنه زیبا و فراموش نشدنی فیلم (من ترانه پانزده سال دارم ) رسول صدرعاملی می افتم .  

ترانه علیدوستی سر کلاس نشسته بود و یکهو وجود بچه رو توی شکمش احساس می کنه . 

حرکت دوربین ٬ موسیقی متن فیلم و بازی ترانه تو این صحنه فوق العاده است . 

 

اگر از من بپرسی دوست دارم انقدر توی شکم مامانت لگد پرونی کنی که از هر چی بچه و لگد پشیمون بشه اما بعید میدونم تو اصلا حال و حوصله و حس و حال و دل و دماغ شیطونی و جست و خیز و جنب و جوش و لگد زدن و اینا رو داشته باشی . 

مامانت میگه دلیل اینکه تو تا حالا بهش لگد نزدی اینه که مثل من تنبلی  

واسه حمایت از بابای هم شده یه لگد اساسی بزن بهش تا حالش گرفته بشه  

من که زورم بهش نمیرسه

 

نامه ۴۹ : اعترافات یک بابای تنبل

سلام پسرم  ! 

من قصد نداشتم امروز چیزی بنویسم اما مادرت مجبورم کرد که بیام و توضیح بدم که این چند روز تعطیلی نه تنها هیچ کمکی بهش نکردم و اتاق تو رو هم آماده نکردم بلکه فقط خوردم و خوابیدم و ماهواره نگاه کردم و با کامپیوتر بازی کردم .  

مامانت گفت فقط برای رعایت صداقت و دروغ در نیومدن توضیحاتم در پست قبل این مطلب رو بنویسم . بنده الان از کرده خودم پشیمونم و از درگاه خداوند طلب بخشش و مغفرت دارم .  

  

امضاء : 

یک عدد بابای تنبل بدقول با صورت شطرنجی در برابر دوربین 

نامه ۴۸ : لباس

سلام پسرم 

دیروز مامانت رفته بود برات کمی خرید کنه ... یکسری لباس که حتی دیدنش هم باعث می شد دل آدم ضعف بره ... 

میخواستم عکس بگیرم و بذارم اینجا بعد دیدم شاید خیلی کار لوسی باشه و پشیمون شدم . 

در مورد لباس بچه دو تا چیز فهمیدم . یکی اینکه فوق العاده گرون هستن و دوم اینکه به علت رشد سریع بچه ها نمیشه از قبل تعداد زیادی از یک سایز خرید چون خیلی زود دیگه نمیشه از اون لباس ها استفاده کرد .  

مامانت شدیدا ذهنش مشغوله تهیه سیسمونی شده و واسه این تعطیلات آخر هفته حسابی واسم خواب دیده ... می خوایم اتاقت رو کم کم آماده کنیم گل پسر ... 

خیلی دلم می خواست توی خونه خودمون بودیم و یک اتاق خیلی خوشگل برات درست  

می کردم ولی خب باید موقتا با همینی که هست بسازی پسرم .  

 

فکر کنم چند ماهی طول بکشه آماده شدن اتاقت و خرید وسیله ها .

ایشالا اونوقت عکسش رو میذارم  . امروز که میرید بیمارستان مواظب خودت باش عزیزم .

مواظب مامانت هم باش ... هوا خیلی کثیفه ... 

 

 

نامه ۴۷ : خرق عادت

سلام پسر گلم 

عزیز دل بابا 

 

میدونی ؟ دیشب داشتم به این فکر می کردم که با اومدن تو چقدر تغییرات در زندگی ما پیش میاد کما اینکه همین الان هم پیش اومده  

در کنار اونهمه تغییر خوب و لذتبخش یکسری تغییرات هم ممکنه سخت باشند. سخت از اون جهت که باید با شرایط جدید عادت بکنیم یا عادت های قدیم رو ترک کنیم . 

مثلا همین سیگار کشیدن که البته خیلی کمش کردم ولی باید ترکش کنم . 

یا عادت خونه اومدن و استراحت مطلق کردن . وقتی تو بدنیا بیای وقتی از سر کار بر می گردم باید با تو بازی کنم تا مامانت استراحت کنه . 

یا حتی لباس پوشیدن . دیگه من و مامانی نمیتونیم مثل آدم و حوا تو خونه گشت بزنیم و باید لباس مناسب بپوشیم که خدای نکرده واسه جنابعالی بدآموزی نداشته باشه . 

یا هر وقت که خواستیم نمیتونیم عشقبازی کنیم . هر وقت که خواستیم نمیتونی مهمونی بریم یا مهمونی بدیم . صبح های تعطیلی نمیتونیم تا لنگ ظهر بخوابیم و از خونه بیرون نریم . باید گل پسر رو بیرون ببریم تا تفریح بکنه . 

 

میدونی پسرم ؟ 

الان که این چند خط بالا رو خوندم راستش رو بخوای یک مقدار نگران شدم . 

میگم میخوای فکرهات رو بکن اگه خواستی دیرتر بیا . 

باور کن دنیا همچین هم ارزش دیدن نداره ها . 

 

 

 پ. ن :  

چند روزی نبودم . در اولین فرصت محبت دوستانی که نظر داده بودند را جواب میدم .