نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه ۴۶ : بیا بازی

سلام پسرم !  

داشتم به این فکر می کردم که یکی از مزایای پسر شدن تو اینه که سلایقمون خیلی به هم شبیهه . مثلا اگر تو دختر بودی و قرار بود با هم باز کنیم مجبور بودم باهات عروسک بازی کنم یا خاله بازی ... نه اینکه نتونم میتونم ولی خب مطمئنا زیاد خوشم نمیاد اما مطمئنا تو بازی های پسرونه خیلی موفق تر خواهم بود . 

 

اصلا می خوام به همین بهونه همه اسباب بازی هایی رو که یه روز آرزوی داشتنشون رو داشتم برات بخرم و با هم بازی کنیم .   

 

اول از همه یه هلیکوپتر کنترل از راه دور .... 

 

زودتر بدنیا بیا پسرم ... 

 

 

 

نامه ۴۵ : سلام پسرم

همین الان مامانت زنگ زد . تو پسر هستی ... 

همونطور که حس می کردم و یعنی مطمئن بودم . به این میگن حس پدرانه ... 

سلام پسرم 

عزیزم 

 

نمیدونم حالا که تو پسر شدی باید اسم این وبلاگ رو عوض کنم یا نه ؟ 

نمیدونم 

فعلا دارم بال در میارم از خوشحالی  

 

دوستت دارم پسرم ... 

 

 

نامه ۴۴: جنسیت

سلام لیمو جان ! 

تا به حال نشده بود که به خاطر درد از خواب بیدار بشم . شده بود که از درد خوابم نبره ولی نشده بود که از درد بیدار بشم . حالم خوب نیست بابایی ... 

دیشب انقدر معده و بدنم درد می کرد که رفتم و چند تا مسکن با هم خوردم و الان هم گیج گیجم 

بین خواب و بیدار و درد به این فکر می کردم که اگه بمیرم و تو رو نبینم چقدر حیف میشه ... 

 

امروز مامانت میره سونوگرافی و احتمال داره که جنسیتت مشخص بشه . 

یعنی شاید از فردا به جای اینکه اسم میوه ها رو روت بذارم صدات کنم :دخترم یا پسرم ! 

 

واقعا فرقی برام نداره که تو دختر باشی یا پسر  

مامانت که تقریبا مطمئنه تو دختر هستی و اینطور هم دوست داره اما من با اینکه خیلی دوست دارم تو دختر باشی ولی حدس می زنم تو پسری ! 

 

اگه دوستانه از من مشاوره می خوای و هنوز خودت انتخاب نکردی که پسر باشی یا دختر من میگم پسر باش عزیزم ! 

توی دنیای ما زن بودن خیلی خیلی کار سختیه  

اگر می خوای زن باشی باید خودت رو برای چشیدن تبعیض و بی عدالتی آماده کنی .   

و من دوست ندارم تو سختی ببینی و زجر بکشی عزیزم . 

 

بعدها متوجه حرفم میشی ... فعلا برو با مامانت عکس بگیر عزیزم ! 

 

نامه ۴۳ : یلدا

سلام لیمو جان ! 

 

فردا شب اولین شب یلداییه که ما سه نفر با همیم . 

شاید خنده دار باشه که تو رو  با خودمون جمع ببندیم  

اما تو وجود داری و این حقیقت داره  

می پرسی شب یلدا چیه ؟ 

شب یلدا طولانی ترین شب و کوتاه ترین روز سال هستش  

در شب یلدا زمین در نقطه اعتدال زمستانی قرار می گیره  

شب یلدا پایان فصل پاییز و آغاز فصل زمستونه 

اما همه اینها توضیحات علمی و بی فایده و بدردنخور هستن 

شب یلدا یه بهونه است . یک فرصت برای اینکه آدمها دور هم جمع بشن و خوش بگذرونن 

 

امیدوارم دوستان معدودی که اینجا رو میخونن هم شب یلدای خوب و شادی در انتظارشون باشه 

 

 

پ.ن ۱ : سال بعد شب یلدا یک عکس خوشگل سه تاییمون رو اینجا میذارم    

 

پ.ن ۲: راستی یلدا هم اسم قشنگیه  

 

نامه ۴۲: به یادتم

سلام لیمو جان 

داشتم به این فکر می کردم که در طول روز من چند بار و در چه مواقعی به یاد تو می افتم  

اول صبح ها که از خانه بیرون می آیم و مامانت را می بینم که خوابیده و تو هم توی دلش آرام و راحت خوابیده ای  

دوم ظهرها موقع ناهار یاد تو و مامانی می افتم  

سوم وقتهایی که به مامانت زنگ می زنم و حالش را می پرسم 

و چهارم عصر که به خانه بر می گردم  

و وقتهایی هم که توی خانه هستم خب همش چشممان توی چشم همدیگر است  

از این جهت مامانت خیلی بیشتر به یاد تو هست 

به هرحال تو توی دل اون هستی و بخشی از وجودش 

اینروزها مامانت هر حرکتی که می کنه و هر تکونی که میخوره و هر جایی که میره و هر کاری که می کنه تو رو توی خودش حس می کنه و به یادت میفته 

اینطوری مامانت خیلی خیلی بیشتر از من به تو فکر می کنه 

 

زودتر بدنیا بیا لیمو جان  

دلمان تو را می خواهد . 

 

نامه ۴۱ : گلابی

سلام لیمو جان ! 

 

توضیح یک چیزهایی خیلی سخت است . احتمالا تو وقتی کمی بزرگ بشوی و بتوانی حرف بزنی خیلی سوال خواهی پرسید و برای هر اتفاقی توضیح خواهی خواست . 

اما راستش بعضی چیزها اصلا توضیح و توجیه منطقی ندارد . بعضی چیزها قرارداد  است . 

قراردادها هم یکسری اصول نانوشته هستند که از قدیم الایام بین آدم ها مرسوم بوده و سینه به سینه از نسلی به نسل بعد منتقل شده اند . 

به این قراردادها می گویند عرف 

 

یک مثال ساده بزنم . 

از وقتی که اینجا برای تو می نویسم  هر چند وقت یکبار اسمت را عوض کرده ام . در بارداری هفته به هفته هر هفته اندازه جنین را به یک میوه تشبیه می کند و من هم با همان میوه تو را خطاب میکنم . مثل گندم مثل خرما مثل لیمو و .... 

 

طبق گفته این سایت تو الان اندازه یک گلابی هستی 

ولی من نمی توانم تو را گلابی صدا کنم  

 

خودت که بزرگ شدی می بینی که گلابی میوه خوشبو و خوشمزه ای هم هست اما اگر کسی را گلابی صدا بکنی معنی خوبی ندارد . 

می دانی چرا ؟ 

خودم هم نمی دانم .  

این یک قرارداد نانوشته بین آدمهاست . 

 

ولی چه اهمیت دارد ؟ 

من همین یک بار تو را گلابی صدا خواهم کرد و اصلا برایم مهم نیست بقیه چه فکری خواهند کرد . 

 

تو همانقدر شیرین و آبدار هستی و اگر اینجا بودی ٬ بی تردید گازت می گرفتم 

 

نامه ۴۰ : مامانی حالش خوب نیست

سلام لیمو جان ! 

 

مامانی زیاد حالش خوب نیست و امروز وقت دکتر داره و من حسابی نگرانشم  

نگران هر دوی شما  

 

پارسال زمستون هر شب و من و مامانت درمورد هوای خونه بحث داشتیم . من به شدت گرمایی و مامانت سرمایی بود . بخاری رو تا درجه آخر زیاد میکرد و من تا صبح خیس عرق می شدم و هر روز صبح موقع بیرون رفتن سرما می خوردم . 

اما به برکت حضور جنابعالی امسال برعکس شده . مامان خانوم شما هی گرمش میشه 

دیشب یک لحظه دیدم دارم قندیل می بندم . نگاه کردم دیدم پنجره رو باز گذاشته ... 

 

کلا مامانت هیچ وقت تعادل نداره  

یا از اینور بوم میفته یا از اونور 

حالا خودت بزرگ میشی می فهمی  

 

مواظب خودت باش لیمو جان