ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کلا دوست ندارم با موبایل بازی کنی مانی جان
هرچند که بازی با گوشی برات واقعا جذابه و ما هم ناچاریم گاهی که درمانده و مستاصل میشیم از گوشی برای سرگرم کردنت استفاده کنیم . مثل وقتی که توی آرایشگاه موقع کوتاه کردن موهات حسابی گریه می کنی یا توی سفرهای طولانی که تو ماشین حوصله ات سر میره و نمیشه آرومت کرد یا مثلا اونروز که توی آتلیه می خواستیم ازت عکس بگیریم و تو یکجا بند نمی شدی و ....
یه وقتایی بعد از یه عالمه دنبالی بازی و قایم موشک و شیطنت دو نفری ، میرم و خسته و کوفته روی کاناپه دراز میشم و تا میام گوشی رو بردارم و یه چرخی بزنم می دویی و با زحمت از کاناپه بالا میای و روی سینه من می خوابی و با خنده مثلا می خوای منو گول بزنی که تو هم در بازی سهیم باشی . بعد که من مقاومت می کنم و گوشی رو بهت نمیدم و از گرفتنش نا امید میشی با دست گوشی رو دور میکنی و صورتت رو می گیری نزدیک صورت من و نمیذاری من به گوشیم نگاه کنم . منظورت اینه که تمام توجهم به تو باشه . دماغت رو می چسبونی به دماغم و پیشونیت رو میذاری روی پیشونیم تا من نتونم به هیچ چیز و هیچ کس دیگه ای به غیر از تو نگاه و توجه کنم .
این لحظه ها لحظه های شیرینی هستند .
لحظاتی که من و تو عکس خودمون رو تو چشمای همدیگه تماشا می کنیم .
چقــــــــــــــــدر دوست داشتنی
لحظاتی که من و تو عکس خودمون رو تو چشمای همدیگه تماشا می کنیم .
خدا شما پدرو پسر رو برای هم حفظ کنه