ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیروز شنبه مانی جانم 19 ماهه شد .
حالا که دارم فکر می کنم می بینم چقدر سریع گذشته این 19 ماه
و چقدر سریع داره بزرگ میشه
آقا میشه مرد میشه
انگار همین دیروز بود که خبر تولدش رو توی جوگیریات نوشتم
انگار همین دیروز بود که نوشتن این وبلاگ رو شروع کردم
و درست به همین سرعت یه روزهایی ممکنه بیاد که ایشالا تو همین وبلاگ
فایل شعر خوندن و صحبت کردنش رو براتون بذارم
عکس های اولین روز مدرسه اش رو ببینید
خودش براتون چند خطی تایپ بکنه
خبر موفقیت هاش توی درس خوندن رو بنویسم
خبر قبولی دانشگاه
عکس های سفر تنهاییش با دوستاش
خبر اولین روز سر کار رفتنش
خبر خواستگاری رفتن و عکس های عروسیش
و خدا رو چه دیدی شاید خبر بچه دار شدنش
و عکس اولین نوه بابک اسحاقی
تصورات فانتزی و شیرینیه اما اصلا بعید نیست
زندگی با همین سرعتی که گفتم درست مثل یک فیلم سینمایی با دور تند داره از جلوی چشمهامون میگذره
و وقتی که ثمره این فیلم سینمایی مانی و داداشش باشن
من اصلا و ابدا از پیر شدنم
از تموم شدن نقشم تو این فیلم
و گفتن دیالوگ آخر احساس ترس و ناراحتی ندارم و غصه دار نمیشم
من زندگیم رو واقعا دوست دارمو احساس خوشبختی می کنم
و این حس شیرین خوشبختی رو مدیون مهربان همسرم
و دو تا پسر نازنینم هستم ...
شاد و سلامت باشید همیشه کنار هم خانواده ی دوست داشتنی اسحاقی
پست شیرین و دلچسبی بود....
نوزده ماهگی مانی عزیز مبارک باشه و انشالله نوه ها و نتیجه ها و ... رو در آغوش بگیرید ....
خیلی خوبه که توی این دنیایی که همه از زندگیشون مینالن و نق میزنن و ناراحتن یکی مثل شما از طعم خوشبختی حرف میزنه ... خیلی خوشحالم ...
از ته دل میگم خوشبختیتون مستداااام...
ای جانم ........چه تی تابی هم میخوره .
ایشالا خدا همشون رو براتون حفظ کنه ..
و شما رو هم برای اونا
1.بهتره یه زمانی شما خودتو بازنشسته کنی و اون اتفاقات خوش زندگی مانی رو مانی جان خودش تو وبلاگ خودش (مثلن مینی جوگیریات) بنویسه.
2.ایشالا هرچارتاییتون همیشه سلامت باشید وخوش
دوستون دارم ۴ تاییتونو
عالی
خوشبختیتون پایدار خداروشکر که احساس خوشبختی میکنی
احساس رضایت از زندگی خیلی عالیه، خدا رو شکر. ان شاا... همیشه خوش و خوشبخت باشین. شوهر منم همینطوریه. هر دوتامون کار می کنیم و یه خونه اجاره ای و یه ماشین پراید داریم اما شوهرم خیلی راضی و خوشحاله و میگه خدا رو همیشه شکر می کنم.
من از خواندن این پست گریه ام گرفت. نمیدانم چرا.
با تمام وجودم دعا میکنم تمام این اتفاقات خوب برایت بیفتد و مانی هم روزی بیاید از عشقش به تو برایمان بنویسد. مثل تو از پدر نازنین ات (هر چه خاک آن برگوار است عمر تو باشد بابک عزیزم)