نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه ۴۲: به یادتم

سلام لیمو جان 

داشتم به این فکر می کردم که در طول روز من چند بار و در چه مواقعی به یاد تو می افتم  

اول صبح ها که از خانه بیرون می آیم و مامانت را می بینم که خوابیده و تو هم توی دلش آرام و راحت خوابیده ای  

دوم ظهرها موقع ناهار یاد تو و مامانی می افتم  

سوم وقتهایی که به مامانت زنگ می زنم و حالش را می پرسم 

و چهارم عصر که به خانه بر می گردم  

و وقتهایی هم که توی خانه هستم خب همش چشممان توی چشم همدیگر است  

از این جهت مامانت خیلی بیشتر به یاد تو هست 

به هرحال تو توی دل اون هستی و بخشی از وجودش 

اینروزها مامانت هر حرکتی که می کنه و هر تکونی که میخوره و هر جایی که میره و هر کاری که می کنه تو رو توی خودش حس می کنه و به یادت میفته 

اینطوری مامانت خیلی خیلی بیشتر از من به تو فکر می کنه 

 

زودتر بدنیا بیا لیمو جان  

دلمان تو را می خواهد . 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
خودم سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:48 http://swipi.blogsky.com

چرا نامه 22 خالیه
دخترتو سر کار میزاری؟

دانیال سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:51

اشتباهی دکمه انتشار رو زده بدم
ببخشید

خودم سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:13

نه خواهش میشه
حالش رو هم حلش نوشتید
آی منم چقد حسودیم میشه
کاش منم یه بابایی داشتم که برام مینوشت. بابایی ما که همیشه خدا عصبانیه و فک نکنم برای بدنیا امدنمان انقدر لحظه شماری کرده باشه
بابایی ما ازن سوسول بازیا بلد نیست

شیوادالان بهشت سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:01 http://shiva1368.blogsy.com

منم دوست دارم یه نی نی تو دلم باشه

شیوادالان بهشت سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 15:12 http://shiva1368.blogsy.com

« فرزندی که زاده نشده است » به نظرم خیلی قشنگ نیست
بهتره بذاری فرزندی که هنوز زاده نشده است

فکر خوبیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد