نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه ۵۲ : دعای بارون

سلام پسرم 

اون قدیم ندیما که آدما توی روستاها زندگی می کردند و معنی و مفهوم شهرنشینی مثل الان نبود بیشتر مردم شغلشون کشاورزی و دامداری و زندگیشون شدیدا به عوامل طبیعی وابسته بود . وقتایی که خشکسالی می شد و بارون نمیومد مردم دست به دعا بر می داشتند و طلب بارون می کردند .مردم افرادی رو که دلهای پاک و قلبای مهربون داشتند و همیشه دعاهاشون مستجاب می شد رو دوست داشتند و بهشون احترام میذاشتن .  

دوره و زمونه عوض شد و مردم از روستاها اومدند به شهر و تا جایی که می شد از طبیعت فاصله گرفتند . فاصله که هبچ تا جایی که می شد به طبیعت آسیب زدند و خرابش کردند . بی فکری  مردم و بی لیاقتی حکومت ها دست به دست هم داد تا شهر ما بشه یک شهر زشت با یه آسمون سیاه . حالا دست ساخته های خودمون خرخره ما رو محکم گرفتن و فشار میدن و نمیذارن نفس بکشیم . حالا باید دربه در بگردیم دنبال آدمهای مستجاب الدعوه و دست به دامنشون بشیم تا با قلبای مهربونشون دعا کنند که شاید دوباره بارون بباره ... 

 

پسر گلم

حالا که نقشه های هواشناسی هم دروغگو شدند 

و هوای شهر مثل دل آدمبزرگهاش سیاه و کثیفه 

با قلب پاکت دعا کن که بارون بیاد  

اگه دستهای کوچیک و ناز تو رو به سوی آسمون بالا بره شاید

دل آسمون بلرزه و بگیره و بباره 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
عاصی جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:19 http://acnevesht.blogsky.com

دعای بارون یه طفل متولد نشده!
چه عجیب

زنی د ر دور دست جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:26 http://zanitanhawador.blogfa.com/

بابای مهربونی هستین..خوشبحال پسره نازتون..ایشا..زیر سایتون..بهترین لحطه ها رو تجربه میکنه..کنار همسر عزیزتون..

انشالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد