نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه ۷۳ : بابا بودن

سلام پسرم 

میدونی چه کیف و لذت فوق العاده ای داره وقتی برای اولین بار خودت تنهایی بری توی یه مغازه لباس کودک فروشی و صدات را بندازی توی گلو و با افتخار به آقای مغازه دار بگی : 

آقا ٬برای پسر کوچولوی خوش تیپ من لباس چی دارین ؟ 

و وقتی آقای مغازه دار بپرسه :پسرتون چند سالشه ؟  

تو لبخند بزنی و بگی : هنوز بدنیا نیومده  

 

نه پسرم نمیدونی چه حس عالی و بینظیریه . تا خودت بزرگ نشی و برای بچه خودت لباس خوشگل نخری نمیفهمی بابا بودن چقدر عالی و فوق العاده است . 

 

 

نامه ۷۲ : این گراز نه ٬ انقراض

سلام پسر گلم 

میدونی ما آدمها وقتی می خوایم با هم ارتباط برقرار کنیم چیکار می کنیم ؟  دنبال چیزای مشترک می گردیم . مثلا وقتی دو تا غریبه می خوان با هم آشنا بشن از همدیگه سوال میکنن : اسمت چیه ؟ فامیلیت چیه ؟ بچه کجایی ؟ خونتون کجاست ؟ کدوم مدرسه و دانشگاه درس خوندی ؟ کجا خدمت کردی ؟ وووووو 

این سوالها واسه اینه که دنبال چیزای مشترک میگردن .  

اسمت سعیده ؟ چه جالب منم یه پسر خاله دارم اسمش سعید هست . 

زارعی ؟ تو با مریم زارعی نسبتی نداری ؟ 

بچه مشهدی ؟ چه باحال مادر منم اصالتا مشهدیه  

شهرک میشینین ؟ اتفاقا خونه داداشم اینا هم شهرکه  

منم تهران جنوب درس خوندم . ورودی چه سالی بودی ؟ 

چه با حال منم نیرو زمینی بودم پادگان ۰۴ وووووو  

  

میدونی پسرم ؟ ما آدمها ذاتا و فطرتا موجوداتی هستیم که تمایل داریم به زندگی گروهی . 

ما موجودات ضعیفی هستیم و به تنهایی از پس کارهای خودمون بر نمیایم . ما هم از نظر فیزیکی و هم از نظر عاطفی به کمک و حمایت همنوعانمون  نیاز داریم . ما به جمع به خانواده و به جامعه نیاز داریم .

هرچه زمان گذشته و ما از انسان های اولیه فاصله گرفتیم و پیشرفته تر و متمدن تر شدیم این اصل مهم رو فراموش کردیم و مدام خودمون از خودمون دورتر شدیم .  

 

ما آدما در طول این چند میلیون سالی که از زندگیمون روی زمین میگذره خیلی از حیوانات رو تربیت و اهلی کردیم . اما خودمون هیچ وقت تربیت و اهلی نشدیم . 

کافیه اخبار تلوزیون رو نگاه بکنی . جنگ ٬ دعوا ٬ تفنگ ٬ خونریزی وووو 

 

گرچه من در بوجود اومدن هیچکدوم از اینها نقشی نداشتم اما به عنوان یک آدم از یک جامعه بزرگ هیچ سهمی هم در بهبود این اوضاع نداشتم .  

میدونی پسرم  ؟ 

می ترسم تا وقتی تو بزرگ بشی همین تک و توک آدمایی ها که به هم سلام میکنن و لبخند میزنن هم نسلشون منقرض شده باشه .

 

نامه ۷۱ : کابوس های من و تو

سلام پسر گلم  

همیشه برام سوال بوده که دنیای خواب چطوریه ؟ یعنی روح از بدن جدا میشه و کجا میره ؟ یا اصلا ربطی به روح نداره و یه چیز کاملا فیزیکیه ؟  

میدونی ؟ خواب ما بزرگها با شما بچه ها فرق میکنه  

مثلا ما ممکنه خوابهای ناجور ببینیم . هم ناجور خوب هم ناجور بد . از توضیح ناجور خوبش معافم کن اینشالا خودت بزرگ میشی میفهمی چی میگم . ولی ناجور بدش خیلی وحشتناک و ترسناکه . مثلا خواب می بینی که موجودات وحشتناک میان و اذیتت میکنن . مار و اژدها و غول و سگهای وحشی و وووو . یا خواب میبینیم که چک برگشت خورده و طلبکار با چشمای وغ زده و وحشتناک دنبالمون کرده . یا خواب میبینیم توی تظاهرات با باتوم دارن مارو میزنن .  

یا خواب میبنیم زورگیرها با قمه دارن پولهامون رو میدزدن . یا خواب می بینیم رئیس اداره اخراجمون کرده . یا خواب می بینیم احمدی نژاد رئیس جمهور مادام العمر شده وووو 

 

میدونی پسرم ؟ شما بچه ها هم خواب خوب و بد می بینید . یعنی خودم به چشم دیدم وقتایی که خواب هستین گاهی مثل فرشته ها لبخند میزنید و گاهی هم اخم و گریه می کنید . 

میخوام بدونم مثلا به چی میخندین ؟ یا از چی میترسین ؟  

مثلا خوابهای ترسناک شما چی میتونه باشه آخه ؟

مثلا خواب میبنید که یه بچه تپل توی بغل مامانتون داره شیر میخوره و اجازه نمیده شما هم بخورین؟ یا خواب میبینید هرچی جغجغه رو تکون میدین صدا نمیده؟ یا هرچی کتابهای باباتون رو میکنید توی دهنتون خیس نمیشه و کاغذهاش پاره نمیشه ؟ مثلا هرچی دست کثیفتون رو میمالید به تلوزیون کثیف نمیشه ؟ یا هرچی پی پی میکنید بوی بد نمیده ؟ 

آخه شما توی خواب از چی میترسین و واسه چی گریه میکنید فرشته ها ؟  

 

 

نامه ۷۰ : آفتابه لگن هف دس ولی شام و ناهار هیچی

سلام پسرم

دیروز عصر با مامانی رفتیم برای سفارش تخت و کمد . راحت بگم که زیر یک میلیون و دویست حتی جنس آشغال هم وجود نداشت . و جالب اینجا بود که ملت مث آبخوردن میومدن و سفارشای بالای دو میلیون و سه میلیون میدادن .  

هرچند که مطمئنم تو خیلی کم از تخت و کمد استفاده خواهی کرد و بیست و چهار ساعت ور دل من و مامانی می خوابی و وقتی هم که واقعا بهش نیاز داشته باشی دیگه ماشالا انقد قدت بلند شده که بدردت نمیخوره اما خب چیکار میشه کرد ؟ رسم و رسوماته دیگه . بچه که بی تخت و کمد نمیشه . فک و فامیل یک عمر آرزو به دل بودن که بیان و سیسمونی شما رو ببینن . نمیشه که ناامیدشون کرد . من خودم چند نفر میشناسم تو فامیل که اصلا به امید دیدن سیسمونی تو زنده هستن و حدس میزنم وقتی بیان و سیسمونی تو رو ببینن ممکنه همونجا قبض روح بشن و جان به جان آفرین تسلیم کنن .  

واسه خاطر همین یه جعبه کمک های اولیه آماده کردم حاوی قرص زیر زبونی واسه روز سیسمونی بینون تو وبا هلال احمر هم هماهنگ کردم تا یه آمبولانس دم در آماده باشه که اگه خدای نکرده کسی چیزیش شد سریع ورش دارن ببرن . 

خدا رو هزار مرتبه شکر مامانی تو اینجور مسائل خیلی منطقیه و چیزای بیخودی و الکی رو اصلا نمیخره . والا من که لیست وسایل سیسمونی رو دیدم گرخیدم از ترس . آخه من نمیفهمم یه جغله بچه این چرت و پرتها رو واسه چی میخواد ؟ 

تو این اوضاع قاراشمیش وقتی هشتاد درصد این وسایل وارداتی هستن و قیمتشون قیمت خون آدمیزاده نمیفهمم مردمی که به نون شبشون محتاجن و پول پوشک بچشون رو ندارن چرا باید واسه خاطر چشم و همچشمی پیش فک و فامیلی که سالی دوازده ماه همو نمیبینن اینهمه پول بالای این خنز و پنزر های بی مصرف بدن ؟ بهت قول میدم از هفتاد درصد این وسایل حتی دوبار هم استفاده نمیکنن ( یه بار واسه کنجکاوی شاید استفاده کنن )

آره جغله بابا . از همین الان گفته باشم . مامانی برات قاشق و چنگال حرارتی و لیوان آبمیوه خوری و قمقمه سرد و گرم و سرویس مانیکور و شیرگرم کن و دندان گیر و بالش شیردهی و متر قد دیواری و واکی تاکی و این چرت و پرت ها نمیخره و اگرم می خواست بخره من اجازه نمیدادم . 

می بینی که ماها بدون این چیزا 

هم بزرگ شدیم هم عقده ای در نیومدیم هم معتاد نشدیم . 

شما هم ایشالا میشی و در نمیای و نمیشی 

مطمئن باش ...  

 

 

نامه ۶۹ : جغله لگد زن

سلام پسرم 

دیشب اولین لگدت رو انداختی و مامانت  از خوشحالی و نه از درد اشک ریخت . 

این اولین ابراز وجود واقعی تو بود که مامانت حس کرد و انقدر خوشحال بود که منو از خواب بیدار کرد و گفت : بچه لگد زد . 

 

هرچند که من از خوشحالی مامانت خیلی خوشحالم  

هرچند که خیلی دوستت دارم و خودت هم اینو میدونی 

ولی قربون شکل ماهت برم برای جفتک زدن زمان مناسبتری انتخاب کن عزیزکم   

خوبه وقتی تو خوابیدی من  با صدای بلند فوتبال تماشا کنم  ؟ 

خوب نیست دیگه . پس تو هم وقتی بابایی خوابم فوتبال بازی نکن .  

 

فدای اون پاهای کوچولوت بشم شوخی کردم . 

هرچی دلت میخواد لگد بزن . من که متوجه نمیشم .  

 

 

پی نوشت : 

(جغله لگد زن )اسم سرخپوستی پسرم است . توی قبیله خودم را (ایستاده با کیبورد )صدا میزنند  و همسرم هم ( گیسو در باد ) نام دارد . 

 

 

نامه ۶۸ : لبو داغه

سلام پسر گلم  

وقتی ما کوچولو بودیم بزرگترا برای تربیت ما از روش تربیتی غلط -ترسوندن- استفاده میکردن . 

مثلا بابا بزرگم واسه اینکه ما توی مزرعه نریم میگفت : مار داره  

بزرگترا واسه اینکه نریم تو کوچه فوتبال بازی کنیم میگفتن : بچه دزد هست . 

به جای اینکه تشویقمون کنن به خوردن دارو و دوست داشتن دکتر میگفتن اگه فلان کار رو نکنی به آقا دکتر میگم بهت ( آمپول ) بزنه . 

 

البته بعضی از این ترسا هم ترسای بدی نبودند . مثلا لواشک و آلو و قره قوروت نخورید که کارگرا اینا رو با پاهاشون لگد میکنن . یا از چرخ دستیا باقالی و لبو نخرید که غیر بهداشتیه و توشون چی پیدا شده و چی دیدن و دستاشون رو نمیشورن و .... 

 

هیچ وقت تو عمرم از چرخ دستیا باقالی و لبو نخریدم . فالوده خریدم و خوردم اما لبو و باقالی و جیگر نه .

میدونی؟ همیشه مخصوصا زمستونا وقتی از کنار یه گاری دستی که لبو یا باقالی میفروشه رد میشم . مخصوصا باقالی با اون بوی عجیب و غریبش یکجور حس تردید دارم . یجور هوس و وسوسه شدید و از یک طرف ترس و عذاب وجدان و البته همیشه اون ترس مانع از این شده که برم و از دستفروشها خرید بکنم . میخوام بهت بگم که ببین یه حرف یا یه ترس دوران کودکی حالا درست یا غلط چقدر میتونه در شخصیت آینده بچه تاثیرگذار باشه . 

 

پسرم 

وقتی بزرگ شدی  

یه شب سرد زمستونی 

من و تو و مامانی سه تایی 

میریم دم یکی از این چرخ دستیا  

یه عالمه باقالی میخریم و با آبلیمو و گلپر و نمک و فلفل فراوون به نیش میکشیم 

اگه مریضم شدی میریم دکتر بهت ( آمپول ) بزنه 

ها ؟ به امتحانش که میارزه . نه ؟ 

 

نامه ۶۷ :

سلام پسرم  

قدیما زمون بچگی خیلی به داستان های مرموز و کارهای محرمانه علاقه داشتیم . 

یادمه یه جایی خونده بودم که اگر با سرکه یا شیر نامه بنویسیم مثل جوهر نامرئی عمل می کنن و کسی نمیتونه بخونه ولی اگه جلوی حرارت قرارش بدیم کلمات واضح میشن و میشه خوند 

 اتفاقا امتحان کردم ولی چنگی به دل نمیزد . نوشتن با شیر و سرکه خسته کننده بود و بد خط می شد و نامه هم وقتی جلوی حرارت قرار میگرفت آتیش می گرفت . ولی حالا به کمک تکنولوژی میشه نامه های نامرئی نوشت . میگی نه ؟ نگاه کن ... 

 

سلام پسر عزیزم  

هر وقت به اومدنت فکر میکنم دلم از کیف غش و ضعف میره . بوی بچه کوچولوها که ملغمه ایه از بوی شیر و پودر بچه و پوست سفید و تازه و کرکدارشون باعث میشه مدهوش بشی . دلت میخواد  بچه های کوچولوی تازه بدنیا اومده رو  گازشون بزنی . بوی بچه ها خیلی خوبه . بوی بچه ها بوی تمیزیه بوی بهشته . بوی پاکیه . بوی بچه ها ما رو به یاد بچگی و بوی مادر میندازه . ما رو میبره به هپروت ... 

برای بوئیدنت ثانیه شماری میکنم پسرم   

 

 

 

 

 

دیدی؟