نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه ۸۱: مبارکت باشه پسرم

سلام گل پسر 

دیروز با مامانی رفتیم و تخت و کمدت رو تحویل گرفتیم . من که اداره بودم اما مامانی که رفته بود برای حساب کتاب با آقای فروشنده می گفت که دل و روده تخت بیرون بود و مامانی می فهمه که آقای فروشنده با اینکه میگفته سر هم کردن تخت خیلی آسون و راحته خودشم بلد نبوده اینکار رو بکنه . به هرحال با کلی اصرار و چونه زدن مامانی آقای فروشنده رو راضی میکنه که با پرداخت بیست هزار تومن شاگرداش همونجا تخت رو سوار کنند . 

من از اداره مرخصی گرفتم و با مامانی رفتیم دنبال کارا . خواستیم از فرصت استفاده کنیم و حالا که وانت میگیریم یه دستی هم به سر و گوش خونه بکشیم واسه همین چند تا وسیله و تیر و تخته جدید هم خریدیم . مامانی که میدونست من حوصله و اعصاب کول گرفتن تخت و کمد و بالا و پایین بردن وسیله از این همه پله ندارم زنگ زده بود به یکی از این شرکتهای خدماتی و برای ساعت ۴ دو تا کارگر گرفته بود . وانتی از همون اول شروع کرد به نق زدن که من عجله دارم و باید زود برگردم . آره پسرم تخت و کمد تو رو برداشتیم و وسیله های جدید که سنگین ترینش یه بوفه بود هم بار زدیم و رفتیم به سمت خونه . قبل از ساعت چهار رسیدیم اما خبری از کارگرا نبود . حالا مامانی هی زنگ میزنه و یارو خدماتیه هی میگفت دارن میان دارن میان . وضع بدی بود . از یه طرف همه همسایه ها زل زده بودند به وسایل تو لبخند میزدن و تبریک میگفتن و ازیه طرف راننده وانت میگفت عجله داره . آخر سر یه یاعلی گفتیم و خودمون وسیله ها رو بردیم بالا و زنگ زدم به شرکت خدماتیه و گفتم اگه جرات داری کارگرت رو بفرست بیاد اینجا تا حقشون رو بذارم کف دستشون .

بدی ماجرا این بود که تختت از در اتاقت رد نمی شد گل پسر . دیشب تقریبا دو ساعت طول کشید تا تخت رو باز کردم و دوباره سرهم شد البته مامانی هم خیلی کمک کرد . اون بیست هزارتومن هم که باد هوا شد و فدای سرت و به داستانت عزیزم . 

از صبح تا حالا از کمر درد دارم می میرم . تکون نیمتونم بخورم . هنوز نیومده داره انگولکمون میکنی بابایی ! قربونت برم . هر وقت از جلوی در اتاقت رد میشم و تخت و کمدت رو می بینم دلم غش میره . خستگیم تموم میشه .اینشالا از رنگ و مدلش خوشت بیاد .  

نظرات 7 + ارسال نظر
راضیه چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:10

خداکنه خوشش بیاد از تخت و کمدش واقعا با اینهمه زحمت! یاد پت و مت به خیر:) راستی من و خواهرم هم به فاصله دو ماه از هم بچه دار شدیم الان که داره نزدیک یک سال می گذره می بینم بد هم نشده خیلی جاها همدیگه رو می فهمیم و به هم کمک می کنیم بچه ها هم دارن باهم جور میشن و نسبت به هم حس خوبی دارن فقط باید از همون اول جلوی مقایسه کردنای اطرافیانو بگیرین

سپیده چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 http://otagheaabi.blogfa.com

یه عکس برامون بذارین تا بگم خوشش میاد یا نه...

بهار همیشگی پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:07

آقای پدر عکس وسایل کوووو

ما هم میخوایم وسایل این گل پسر رو ببنیم

خودم پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:09

آقا جون فقط میگی که خریدی پس کو مدرک؟
چرا خوشش نمیاد من با بیست و اندی سن سال هنوز یه کمد مختص به خودم ندارم
کمد ما هزار تا صاحب داره

دانیال شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:35

چشم
عکسشم میذارم ببینید
منتظرم اتاقش کامل بشه

اشکان - فروردین چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 13:46 http://ashteroh.blogspot.com/

نمی دانم این کتاب کتاب را خواندید یا نه؟
"نامه به کودکی که متولد نشده" - اوریا فالانچی - ترمه ی یغما گلرویی

ایشالا قدمش خیر باشه

کلم پلو شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 13:38

بزنم لهت کنم؟آخه آدم عاقل واسه بچه اونقدری تخت و کمد و بوفه میخره؟این کارا چیه آخه
البته میدونم ذوق دارین الان قاطی کردین.ولی سعی کن انسان باشی!سعی کن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد