نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه ۶۳ : یه خبر خوب ؟

سلام پسر عزیزم  

مدتهاست که هیچ خبر خوبی به گوش نمیرسه . اخبار ما پر از دروغ های باور نکردنی و اخبار اونور آبی ها پر از اتفاقات ترسناکه . انگار قرار نیست هیچ اتفاق خوبی توی این کشور بیفته .  

داریم به سرعت به سمت کره شمالی شدن پیش میریم و وضعیت اقتصادیمون دقیقا مثل عراق بعد از جنگ کویت شده . یعنی نفت در برابر غذا . زندگی خیلی سخت شده پسرم . 

با خودم فکر میکنم واقعا تو این شرایط اومدن تو خودخواهی ما نبود ؟ بعد یاد روزای جنگ و موشکباران تهران میفتم . روزایی که همه چیز نایاب و کوپنی بود . روزایی که آژیر قرمز زوزه میکشید و هر روز شهید سوغاتی میاوردن . امنیت جانی ٬ وضعیت معیشت مردم ٬ اوضاع اقتصاد و اشتغال و بالاخره همه چیز به مراتب از امروز بدتر بود و سخت تر اما من که یه پسر کوچولو بودم اصلا متوجه نمیشدم . نمیدونم شاید پدر و مادرهای ما خیلی بیخیال بودند . شاید ما خیلی پر توقع هستیم و داریم زیادی بزرگش میکنیم .  

تنها چیزی که دلگرمم میکنه اینه که تو هم وقتی بدنیا بیای متوجه سختی ها نمیشی و اینشالا تا روزی که که انقدر بزرگ بشی که متوجه بشی شرائط هم تغییر کرده باشه . 

چقدر دلم لک زده برای یه خبر خوب 

 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
خودم دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:49 http://swipi.blogsky.com

منم از زندگی خسته شدم
این اقتصاد و نابسامانی خیلی اشکمو نو در آورده
پول هم چرک کف دسته
به نظرم باید از همین الان به فکر شادامادمون باشید
پوشک و شیر خشک اینا باید ذخیره کنید
بچه های آبجیم که دوقولو هستن خیلی گناه داره شیر خشکشون سهمیه ایه شده و با هزار بدبختی واسشون پیدا میشه
ایشالا خدا رحم کنه

واقعا به رحم خدا احتیاج داریم

مریم انصاری دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:06

به قول احمد شاملو:

اومدین دنیای ما... حالا هِی حرص میخورین، جوش می خورین، غصّه ی خاموش می خورین... که دنیامون خال خالیه... غصّه و رنج ِ خالیه.

دنیای ما قصّه نبود!

پیغوم سربسته نبود!

دنیای ما عَیونه... هر کی می خواد بدونه

دنیای ما خااااار داره... بیابوناش ماااار داره

هر کی باهاش کاااار داره، دلش خبردار داره

دنیای ما بزرگه، پُر از شغال و گرگه

دنیای ما همینه

بخوای نخوای، اینه

خب پریای قصّه

مرغای پَر شکسته

آب تون نبود؟! دون تون نبود؟!

چایی و قلیونتون نبود؟!

کی ب ِتون گفت که بیاین دنیای ما؟ دنیای واویلای ما.

قلعه ی قصّه تونو ول بکنین، کارتون رو مشکل بکنین؟

پری ها، هیچّی نگفتن... زااااار و زااااار گریه می کردن پری ها... مثل ابرای باهار، گریه می کردن پری ها.

چه شعر زیبایی

الی دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 19:49

خیلی بیشتر از خیلی وقته که یه خبر خوب نشنیدیم...

بهار دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 21:48

زندگی این روزها یعنی تموم شدن یه روز کسالت بار و شروع یه روز کسالت بار دیگه

دقیقا

طـ ـودی سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:54

ما هم همینطور... کاش یه خبر خوب بیاد....

اینشالا

خودم سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:25

اینم یه چن تا اسم پیشنهادی که قولشو داده بودم
آرتمیس : نام فرمانده نیروی دریایی خشایارشاه
آرتین : نام هفتمین پادشاه ماد
اَرتان : راستگو
اَنوش : بی مرگ. جاویدان
اهورا : هستی بخش
برزان:بلند قامت
تورج : دلیر و پهلوان
مادرین
دیاکو: از پادشاهان بوده

مرسی

خودم سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 http://swipi.blogsky.com

آروین
آراز
اردوان :یکی از شخـصیت های شاهـنامه
روهام
راستین
کوهیار
شکور:شکر کننده، از القاب خداوند
حالا بازم امای منتخبی میزارم
خلاصه میخام عروس شما باشم

پسر ما رو به غلامی قبول میکنید ؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 18:18

اخه خودم جان کی اسم بچشو تو قرن 21 میزاره شکور یا تورج
بیچاره بچه فردا تو مدرسه خجالت میکشه

خودم چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:41

خو حالا شکو و توروج نه
ولی بقیه اش که جدید و قشنگه
بالاخره من عروسشون هستم نباس نظری داشته باشم

نامه هایی به (باران) چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:47

خودم جان عروس گلم
من قول شادوماد رو به یکیدونفر دیگه دادم الان میان اینجا دعوا را میندازنا
راستی ممنون بابت اسما

خودم پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:35

خواهش میشه
حالا نمیشه 2تا عروس داشته باشی بعد که بزرگ شد خودش انتخاب کنه
اینجوری دل منم شکسته نمیشه

چی بگم والاه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد