نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه ششم : اولین تصویر

سلام گندمک !


دیروز رفتیم بیمارستان و مامانی سونوگرافی کرد . هرچند سه - چهار ساعت طول کشید و من و مامانت حسابی خسته شدیم اما دیدن تو به همه اون خستگی می ارزید .


تو شبیه یک دایره کوچولو بودی توی دل مامانت و من با دیدنت بغضم گرفت .

تو یه قلب کوچولو هستی که داشتی می تپیدی

خیلی باور نکردنی بود وصف ناپذیر


دکتر گفت همه چیز طبیعیه و تو هم سالم هستی .

خیلی دوست دارم زودتر خبر اومدنت رو به بابا اینا بدم .

دوست دارم بدونم چه عکس العملی نشون میدن ...


دلم زود به زود برات تنگ میشه گندمکم




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد