نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه سوم : صدایم یادت بماند گندمک !

سلام گندمک بابا ! 

  

میدونی عزیزم ؟ یکی از دغدغه های پدر و مادرها اینه که چه اسمی برای بچشون انتخاب بکنند . 

هرچند الان برای انتخاب اسم خیلی زوده و ما داریم عجله می کنیم  ولی تو همین دو روزی که گذشت من و مامانت کلی به انتخاب اسم فکر کردیم . اسم پسرونه و دخترونه ... 

 

خیلی دوست دارم اسمی برات انتخاب بکنم که وقتی بزرگ شدی دوستش داشته باشی 

 

راستش زیاد دوست ندارم نامه هایی که برات می نویسم با سلام فرزندم شروع بشه . یجورایی کتابی و رسمی به نظر میرسه ... 

 

عصرها که مامانی از سر کار بر می گرده و من میرم دنبالش همینکه میاد و میشینه تو ماشین و با هم سلام و احوالپرسی می کنم به تو هم سلام می کنم . به تویی که هنوز هیچ درک و احساسی از دنیای بیرون نداری . ولی یه روزی انقدر بزرگ میشی که وقتی بابایی بهت سلام  

می کنم  می شنوی .  هرچند شاید معنی حرفهای منو نفهمی ولی من انقدر باهات حرف می زنم که صدای من برات آشنا باشه و وقتی بدنیا اومدی و هر وقت که گریه کردی و من بهت گفتم : گریه نکن عزیز دل بابا ! پیش خودت بگی چقدر این صدا برام آشناست . 

 

نمیدونی چقدر مشتاقم بدونم تو چه شکلی هستی  

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
طـ ـودی شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 14:34

مطمئنا کوچولوتون صدای شما رو میشنوه و حتی بهتون جواب هم میده، فقط یکم وقت میبره تا شما بتونید جواب دادن هاش رو حس کنید

و تا اون وقت ما باید حسرت بکشیم و صبر کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد