ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام ... سالها پیش در پرشین بلاگ وبلاگی داشتم که تا حدودی موفق هم بود ... اما بنا به دلایلی کارش تمام شد و فراموش شد . فکر نمی کردم دوباره روزی به نوشتن وبلاگ روی بیاورم . اما دیروز اتفاقی افتاد که به ناگاه ذهنیت مرا عوض کرد و مجبور شدم بنویسم .
دیروز ظهر ٬محل کارم بودم که همسرم زنگ زد و خبر خوشی داد . من دارم بابا می شوم ...
همین اتفاق بهانه ای شد برای نوشتن از فرزندی که هنوز بدنیا نیامده است . دوست دارم اینجا مثل یک دفترچه خاطرات برای فرزندم بنویسم تا وقتی بزرگ شد بداند قبل از آمدنش چه احساسی به او داشته ام . با وجود اینکه سالها بود چیزی ننوشته بودم اما از دنیای وبلاگ نویسی دور هم نبودم و وبلاگ های خوب را می خواندم . امیدوارم مطالبی که می نویسم ارزش خواندن داشته باشد و دوستان خوبی پیدا کنم .
دوست دارم که همسرم نیز از احساساتش بنویسد و این وبلاگ را بصورت گروهی اداره کنیم .
از آشنایی با شما خوشحالم .
وااای الـــهـــی، تبریک میگم بهتون
به قول بعضی از بچه ها پدر تازه تاسیس!!
ایشا... به سلامت به دنیا بیاد و بزرگ بشه و مایه افتخار شما و مادرش باشه
ایشالا
شما هم دعا کنید
حس عمیق دوست داشته شدن رو میشه اینجا تجربه کرد ...
یک ممنون محکم با یک لبخند به پهنای صورت تقدیم شما
من از اولین وبلاگت نوشته هاتو میخوندم .. همشون با حس و زیبا هستند .. خیلی وقت بود که وب گردی نمی کردم .. امما امروز که واسه وب گردی اومدم باز هم وبلاگ محسن باقرلو و وبلاگ شما اولین سرچم بود! .. امیدوارم روزی که پسرت نوشته هاتو میخونه ارزششون رو به همون اندازه که ارزشمندن بدونه ..