نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه شانزدهم :وقتی تو بری مدرسه

سلام تمشک کوچولو ! 

یکی از دختر خاله های تو کلاس اول دبستانه . دیشب خونه اونا بودیم و دیدم که داشت مشق می نوشت . البته مشق نوشتن نه به اون معنی که وقتی ما بچه بودیم می نوشتیم . 

یادم میاد وقتی ما کوچیک بودیم و مامانم با ما درس هامون رو تمرین می کد یک چیزایی رو بلد نبود . نه اینکه بلد نبود ٬ بلد بود ولی روشی که مادرم یاد گرفته بود با روشی که به ما یاد می دادند فرق می کرد و من فکر می کردم مادرم بلد نیست . 

دیشب که داشتم کتابهای دخت خاله ات رو نگاه می کدم دیدم که خیلی با چیزایی که ما یاد می گرفتیم فرق می کنه . 

مثلا دیگه حروف بر اساس ترتیب الفبا به بچه ها یاد داده نمیشه  

روشی که راستش رو بخوای هیچی ازش سر در نیاوردم . 

امیدوارم وقتی بزرگ شدی و رفتی کلاس اول  

وقتی بابایی میام یه چیزی بهت یاد بدم و دیدی که با چیزایی که شما بلدین فرق می کنه 

فکر نکنی که من سواد ندارم ... 

 

خنده دار نیست که تو هنوز دست و پا هم نداری و مغزت کامل نشده ولی من با فکر اولین روز مدرسه رفتنت ذوق می کنم ؟ 

  

نظرات 4 + ارسال نظر
شیوا چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 http://shiva1368.blogsky.com/

نمیدونم چرا احساس میکنم بچه تون پسره

نمیدونم
واقعا برای من فرقی نمی کنه چی باشه

رها چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:37 http://gahemehrbani.blogsky.com/

خنده دار نیست ، شیرینه ...

خیلی هم شیرینه

ترنج چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:10 http://femdemo.blogfa.com

دوست دارم این نوشته هارو.

لطف دارید

طـ ـودی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:42

خنده دار که نه، یه کمی احساس ذوق داره!!

موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد