نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

خوابهایم بوی تن تو را می دهند ...

مانی جان !

توی مهمانسرایی که این چند شب ساکن بودم یک صابون کوچولو بود که بوی تو را می داد .

پاکتش را گذاشته بودم زیر بالشم که شبها موقع خواب بوی تو توی مشامم باشد

امروز برگشتنی هرکار کردم دلم نیامد برش ندارم و نیاورم


امشب سرم را می گذارم روی بالشی که تو رویش شیر پس می دهی و بویش آدم را مست می کند و توی چشم هایت نگاه می کنم تا خوابم ببرد

پاکت صابون کوچولو هم می ماند توی چمدان سفرم

برای بعدهایی که مجبور باشم

روز را بی چشمهای تو سفر 

و شب را بی بوی تو سحر کنم .


صد البته تو هنوز معنای مجبور را نمی دانی ...



مرد بودن درد دارد بابا جان

مانی  جان پسرم ! 

یادت باشد روزی که دکترها در راه اسلام سر شوشولت را بریدند  

من ماموریت بودم  

یادت باشد شبی که انقدر گریه کردی که صدایت گرفت 

من خانه نبودم

 

 

یادت باشد مانی جان 

چون من 

همیشه یادم می ماند  

 

 

 

و غصه خواهم خورد ... 

   

.

آخر سر می ترسم پاهایت شبیه لبهای من بشوند پسرم

از بس که هر روز می بوسمشان ...




صعود به جام جهانی

پسرم !

پا قدمت چقدر خوب است .

با آمدن تو خبرهای خوب هم دارند می آیند .

امروز تیم کشور ما به جام جهانی رفت و مردم شهر خوشحال خوشحالند ...





سجل

پسرم

قدیمی ها به این کاغذ می گفتند : سجل

جدیدی ها می گویند : شناسنامه

برگه هویت توست .

اگر به خط دیگری بود و نام کشور دیگری آن بالا نوشته شده بود شاید خوشبخت تر می شدی .

اما خب می بینی که نشد . کاری از دستم ساخته نبود پسرم .

بعضی از همسایه های ما آرزویشان داشتن یکی از همین هاست .

البته نه اینکه فکر کنی خیلی چیز تحفه ای هست نه

اوضاع همسایه های ما خیلی خراب است .


به هرحال تو حالا و در این کشور زاده شده ای و این شناسنامه توست

تو یک ایرانی هستی

و دوست دارم وقتی بزرگ می شوی به ایرانی بودنت افتخار کنی و شناسنامه ات سند فخر فروشی باشد نه ابزار شرمندگی

این برگه کاغذ ساده ولی  ارزشمند است

سعی کن بیخود کثیفش نکنی پسرم ...







کوالا کوچولو

یکی از وظایف باباها اینست که وقتی بچه شیرش را خورد او را بغل بگیرند و آرام پشتش بزنند تا آروغ بزند .

بر خلاف ظاهر نه چندان دلچسبش اتفاقا وظیفه بسیار شیرین و لذتبخشی است .

مخصوصا وقتی این بچه آقا مانی باشد و مثل کوالا بچسبد به سینه شما و همانطور معصوم و ناز مثل فرشته ها خوابش ببرد

آن وقت دوست دارید زمان توی همین ساعت و دقیقه و ثانیه بایستد و تا آخر دنیا فرشته ای در بغلتان تند تند نفس بکشد و شما تنش را بو کنید و همینطور مدام هی تماشایش کنید

تماشایش کنید

تماشایش کنید 

تماشایش کنید



تا آخر آخر آخر دنیا ...





http://s2.picofile.com/file/7789625157/030620132499.jpg




تو به تمام این چشم انتظاری ها می ارزیدی پسر گلم