نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه ۸۳ : دونه های کوچیک آرزوهای بزرگ

  

 

سلام پسرم 

میدونی این عکس چیه ؟ 

اسمش پسته است .جزو تنقلاته و خیلی هم خوشمزه است . تو یادت نیست  چون اون وقتا تو بدنیا نیومده بودی . مردم تو عید آجیل میخریدن و توی آجیلشون پسته میریختن و وقتی میرفتن عید دیدنی کنار میوه و شیرینی به هم آجیل هم تعارف میکردن . 

وقتی ما کوچیک بودیم  فقط پسته های اجیل رو میخوردیم .  

میدونم الان دلت آب افتاد و دوست داری ببینی پسته چه شکلیه . بین خودمون باشه . تو که الان دندون نداری ولی بابایی دارم خیلی سخت کار می کنم و پولامو جمع می کنم تا ایشالا تا یکی دو سال دیگه که دندون درآوردی یه پولی پس انداز کنم و برات چند تا پسته بخرم . 

فقط قول بده برای دوستات تعریف نکنی و نگی پسته دیدی و خوردی . مردم گناه دارن . شاید دلشون بخواد . 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
شیوادالان بهشت سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:28

الان ما عکس پسته رو دیدیم دندون هم داریم دلمون هم خواست باید چیکار کنیم ؟

ترنج سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:32

الی سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:26

از همش جالب تر بود...

بهار همیشگی سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 19:49

پسته رویای دست نیافتنی

خودم جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 17:09

الان ارزو شده و فردا پس فردا کابوس مییشه برامون
آقا جون به بچه بگو این ایششششششششه بگو لولو اومد و اینم خورد
والا بخدا، یهوو دیدی بچه دلش خواست و نتونستی بخری
اونوقت من چیکار کنم، منم که حساس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد