ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام پسرم
دیشب مامانی داشت تلوزیون نگاه می کرد . یه برنامه ای بود که احسان علیخانی مجریشه و مهمون برنامه اش باقری معتمد قهرمان تکواندو بود . درست پشت سر باقری معتمد پدر و مادرش و یکی از دوستاش نشسته بودن . پدرش پیر بود وموهاش سفید سفید
وقتهایی که مجری در مورد موفقیت های باقری معتمد حرف می زد پدر و مادرش لبخند افتخار آمیزی میزدند .
یاد بازیهای المپیک افتادم که وقتی مسابقه فینال رو نشون میداد خونه پدر و مادر اون قهرمان رو بصورت مستقیم پخش می کرد و وقتی اون قهرمان پیروز میشد عکس العمل پدر و مادرها و اعضای خانواده که از خوشحالی بالاپایین میپریدن و گریه می کردن واقعا دیدنی و قشنگ بود و هرکی میدید از این ابراز احساسات اشکش درمیومد .
مامانی به من گفت چشم به هم بزنی تو هم مثل این آقاهه پیر میشی و پسرمون بزرگ میشه
و من فکر کردم صحنه های بزرگ شدنت از جلوی چشمام رد بشن و تو مث یه فیلم که با دور تند پخش میشه تند و سریع بزرگ بشی
صحنه هایی که تک تکشون برای من افتخار آمیزه و کیف میکنم از دیدنشون
مث لحظه بدنیا اومدنت و اولین باری که می بینمت
مث لحظه ای که برای اولین بار حرف میزنی
لحظه ای که اولین قدم رو با پاهای خودت برمیداری
مث لحظه ای که مدرسه میری
تو مسابقه جایزه میگیری
دانشگاه قبول میشی
سرکار میری و اولین حقوقت رو میگیری
ازدواج میکنی ودست عروست رو میگری
و لحظه ای که خودت بابا میشی و میفهمی چه حس خوبی دارم از داشتنت
میدونی پسرم. من هیچ وقت دوست نداشتم به سن پیری برسم و زیاد به دنیا دلبستگی ندارم اما همین لحظه هایی که اسم بردم امیدوارم می کنند به اینکه بمونم و زنده باشم و ببینم .
مامانی راست میگه . چشم به هم بزنیم منم مثل اون پیرمرد موهام سفید شده اما اگر میوه و نتیجه زندگیم که تو هستی انسان درستی باشه منم مث اون پیرمرد از ته دل لبخند خواهم زد .
اخی چه باحال!!! از زبون یه بابا رو هیچ وقت نشنیده بودم!!
پیر شی آقا جون
آقای پدر کم پیدا هستین!!!!