نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه ۵۹ :بله برونه گل میتکونه دسته به دسته دونه به دونه ...

سلام پسر 

قدیما چقدر به نظرم عجیب میومد وقتی توی مجله ها مینوشتن یا توی فیلما میگفتن که پدر و مادرمون وقتی بچه بودیم منو واسه فلانی نشون کردن یا قول ازدواج دادن . 

اما الان اصلا به نظرم عجیب نیست و اگه بهت بر نمیخوره ( میدونم که نمیخوره ) برات یه دختر خوب پیدا کردم که اینشالا وقتی بزرگ شدین همدیگرو ببینید و با هم مزدوج بشین ... 

  

همسر شما هنوز اسم نداره بابا جون. چون هنوز بدنیا نیومده ولی خیالت راحت از تو کوچیکتره و همین دیروز دکتر توی سونوگرافی تشخیص داد که دختره . لابد میگی پدر و مادرش کیان ؟ 

باباش دوست صمیمی منه و وقتی بدنیا بیای احتمالا عمو صداش می کنی . 

غصه پول هم نخور باباش وضعش توپه میمونه قیافه دختره که اونم ایشالا توکل به خدا خوب میشه چون بابا و مامانش خوشگلن خب پس اگه موافقی امشب بریم خونشون یه شیرینی مختصری بخوریم  که یه وقت قول دختره رو به کسی دیگه ندن ؟ 

 

 

اینا که شوخی بود . ولی پدر و مادها برای بچه هاشون همیشه آرزوهای خوب دارن .  

حرف اول و اخر رو برای ازدواج خود زوج باید بزنن و کسی نباید دخالت بکنه اما اگه گاهی پدر و مادرا

با ازدواجشون مخالفت میکنن و گاهی مجبورشون میکنن که با کی ازدواج کنن. همش واسه اینه که خیر و صلاح بچه رو میخوان .  

هرچند کار اشتباه اشتباهه اما شاید به خاطر نیت خوبشون جای گذشت داشته باشن . 

  

مواظب خودت باش شادوماد  

 

نظرات 8 + ارسال نظر
یه مریم جدید سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 21:58 http://newmaryam.blogsky.com


انشاالله دامادش هم می کنین. چه عجله ایه؟
البته میگن عروس و داماد بچه سال باشن هم خیلی بد نیست. با هم بزرگ می شن!

راست میگین

خاموش سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 23:16

ای جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان م!

بی بلا

طـ ـودی چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 00:36 http://b-namoneshon.blogsky.com/

مبارک باشه
پس ایشا.. ما بیایم دوتا شیرینی بخوریم دیگه

حتی سه تا شادیم چهارتا شیرینی
شیرینی قابل شما رو نداره
فقط کادو یادتون نره

بهار چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:07

ای جاااان
داماد کوچولو رو عشق است

شما هم تشریف بیارین مجلس بی ریاست

بهار چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:23 http://naranjotoranj.blogfa.com

لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی

شیرازی ها رسمی دارند که شب عقد بالای سر عروس و داماد واسونک می خوانند. واسونک یک سری اشعار یا همان تصنیف های شاد با موضوع عروس و داماد و فک و فامیل و تیر و طایفه دو طرف است که فانیل ها هی با هم کل
می اندازند و یکی خواهر عروس می خواند و یکی خواهر داماد...
وسط این خواندن ها هم یکی که نفسش همچین مشتی است و کم نمی آورد کل می کشد و این هی روکم می زند و آن هی رو کم کنی می زند.



همه اینها را گفتم که بگویم ما جزو فک و فامیل داماد می آییم و هی می خوانیم و هی کل می زنیم و از آنجا که هیچکس نمی داند چه می گوییم خودمان روی خودمان را کم می کنیم.
حالا کل.....لی لی لی لی لی لی لی لی لی

خدا از خواهری کمت نکنه
اینشالا توی مراسماتون بیایم جبران کنیم
نیشمون باز شد با این کامنت شما. دستون درد نکنه

عموی مورد اشاره چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:28

عرض سلام و ارادت
با اینکه من خیلی خیلی کوچولوتون رو دوسش دارم ولی این دلیل نمیشه همینجوری بله رو بگم
فکرش رو بکن به من بگه عمو
دانیال جان باورت نمیشه وقتی فهمیدم بابا میشی چقدر خوشحال شدم
امیدوارم پسرت از خودت خوشگلتر بشه تا بتونم بله رو بگم

منم امیدوارم دخترت به مامانش بره تا شانسی برای ازدواج داشته باشه
والا قیافه اش به تو بره باید از الان دنبال دبه ترشی باشی
ها ها ها

عروس گلت چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:30

هیچ توقع نداشتم آقا دانیال
به همین زودی عروس گلت رو فراموش کردی ؟!
به مامان جون میگم یادت بیاره

زینب حمیدی پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 http://myn0te.blogsky.com/

آقا ما هم دعوت ؟!

بفرمایید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد