نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه ۲۳ : خرما کوچولو

سلام خرما کوچولو ! 

 

من اسم تمشک رو خیلی دوست داشتم ولی خب تو انقدر بزرگ شدی که دیگه نمیشه اسمت رو تمشک گذاشت . تو الان اندازه یه دونه خرما هستی . 

خرما یکی از شیرین ترین میوه های دنیاست 

و حضور تو زندگی ما رو دقیقا همینقدر شیرین کرده  

الان اندامهای اصلی بدن تو شکل گرفتند ولی خیلی کوچیک هستن 

و لی سریع داری رشد می کنی و اگر میتونستیم ببینیمت انقدر سرعت رشد تو زیاد بود که احتمالا شب وقتی بر می گشتم خونه دیگه نمی شناختمت ... 

 

خرما کوچولو ! 

اگر یخورده شیطونی کنی دیگه میتونی لگد بزنی تو دل مامانت  

آخر این هفته میریم دکتر  

و شاید جنسیتت معلوم بشه ... 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
رهگذر شنبه 27 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:43

خیلی خیلی واسم جالب بود که یه بابا داره واسه نی نیش می نویسه...
وبلاگایی که مامانا می نویسنو زیاد دیدم ولی این کارتون به نظرم خیلی جالبه
امیدوارم خرما کوچولوتون قدر بابای مهربونشو بدونه و کنار هردوتون خوشبخت باشه

شیوا شنبه 27 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:00 http://shiva1368.blogsky.com/

ای جانم
من میدونم که جنسیتش چیه ...
ایشالا که صحیح و سالم باشه .
احتمالا دختره

افروز شنبه 27 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 15:48

ای جانم خرما کوچولو
یعنی الان شما بهش اجازه دادی که لگد بزنه تو دل مامانش؟؟؟ خوبه والا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد