نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه یازدهم : مثل اصحاب کهف

سلام گندم کوچولو ! 

 

دیروز که به خونه برگشتم خیلی راحت و بدون دغدغه تو جام درازکشیدم و خوابیدم . مامانی پرسید بیدارت کنم ومن هم گفتم نه و خوابیدم تا خود صبح ... نزدیک به ۱۲ ساعت  

 

راستش بهت حسودیم میشه گندم کوچولو که توی خواب غوطه وری 

میدونی خواب برای آدمها غنیمته 

هم جسمشون استراحت می کنه 

هم روحشون آرامش پیدا می کنه  

 

و تو الان تو یه خواب آروم و خوب هستی و داری با فرشته ها بازی می کنی ... 

قدر این ثانیه ها رو بدون گندم کوچولو ! 

اگه میدونستی این بیرون چه خبره ٬ هیچ وقت از این خواب بیدار نمی شدی ... 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
رها چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 14:45 http://gahemehrbani.blogsky.com/

تبریک میگم بهتون
از بهترین تجربه های زندگیتون خواهد بود
خوبه که اینطور برای فرشته کوچولوتون مینویسید
مراقب مامانش خیلی باشید
دوست دارم بدونند که این روزها از زیباترین روزهای زندگیشون هست با تمام سختی هاش بسیار خاطره انگیزه

ممنون از راهنماییت

نیلوفر دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:18 http://leeteer.blogfa.com

یعنی فک میکنم همونقدری که از کتاب اوریانا فالاچی لذت بردم همینقدر از خوندن اینجا لذت بردم.....
امیدوارم کودکتون به سلامتی زاده بشه...ممنونم از نوشتن خوبتون....

شرمنده نفرمایید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد