نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه نهم : همنام

 سلام گندم کوچولو ! 

 

امروز داشتم به این فکر می کردم که فامیلی تو و من یکی میشه . 

اینکه جدا از مقوله جنسیت تو چه پسر باشی و چه دختر فامیلیت فامیلی منه احساس لذتبخشیه برای من که بابای تو هستم و مرد هستم . ولی وقتی خودم رو به جای مامانت  

می گذارم می بینم که خداییش انصاف نیست .  

هرچند من افتخار می کنم به اینکه نام خانوادگی ما با بدنیا اومدن تو موندگار میشه اما هرجور که حساب بکنی زحمتی که مامانت برای بدنیا آوردن تو می کشه ٬ دردها و زحمتها و سختی هایی که تحمل می کنه چندین برابر سختی و زحمت های منه .. 

البته این چیز عجیبی نیست و تمام دنیا هم همینطوره و تو کشور ما که هیچ قانونی بین زن و مرد عادلانه قضاوت نمی کنه ابدا نمیشه انتظاری غیر از این داشت . 

 

ببین گندم کوچولو ! هنوز که دختر پسر بودنت مشخص نشده و وقت داری تا خودت در موردش تصمیم بگیری ...آدمبزرگها همچین امکانی در اختیارشون نیست ولی برای تو هنوز دیر نشده .. 

 

زن بودن تو این دنیا کار خیلی سختیه عزیزم ... 

 

خوابهای قشنگ ببینی عزیزم ! 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
طـ ـودی شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 14:42

خیلی سخت تر از سختِ، ولی شیرینی های خاص خودشو داره که شاید شما هرگز نتونی درکشون کنید...

کاملا درست می فرمایید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد