نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم
نامه هایی به ( باران )

نامه هایی به ( باران )

اینجا برای پسرهایم می نویسم

نامه دوم : دستم را محکم بگیر گندمک

سلام فرزندم ! 

می دانی من به مادرت حسودی می کنم که همیشه هرجا که می رود تو با او هستی ؟ 

دیروز همینکه از شوک شنیدن خبر آمدنت جدا شدم شروع کردم به گشت زدن و مطالعه در مورد بارداری ... اینکه کلا بارداری چند هفته طول می کشد و جنین در هر هفته به چه شکلی است و رژیم غذایی که مادرت باید در این دوران رعایت کند تا تو قوی و سالم بدنیا بیایی . 

 

دکترها اسم الان تو را رویان گذاشته اند و اگر محاسبات من غلط نباشد تو الان باید اندازه ناخن کوچک دست باشی . یه چیزی تو مایه های همون گندمکی که گفتم .  

دیشب خبر آمدنت را با شیرینی خامه ای جشن گرفتیم و برای مادرت شیر و بستنی خریدم که یک وقت گندمک نازنین من توی دل مادرش گرسنه نشود .

 

داشتم می گفتم که به مادرت حسودی می کنم که همیشه همراه او هستی .  

از آنجا که ما مردها حامله نمی شویم پس فعلا باید با این شرایط کنار بیایی عزیزم . مطمئنم وقتی بدنیا آمدی انقدر بابای خوبی برایت باشم که همینطور که حالا به مادرت چسبیده ای و او را رها نمی کنی حاضر نباشی ثانیه ای از من جدا بشوی . 

قول می دهم بهترین بابای دنیا باشم ... 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مامان دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:06

شک ندارم که تو بهترین بابای دنیا می شوی....
شک ندارم عزیز دلم

ممنونم عزیزم

بازیگوش دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:05 http://bazigooshi7.persianblog.ir/

واااااااااااااای بابک هی میخونم و هی لذت میبرممم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد